ادبیات | ||
|
در فكر بودم يكي در باغ خود رفت، دزدي را پشتواره پياز در بسته ديد. گفت: در اين باغ چه كار داري؟ گفت: بر راه ميگذشتم ناگاه باد مرا در باغ انداخت. گفت: چرا پياز بركندي؟ گفت: باد مرا ميربود، دست در بند پياز ميزدم، از زمين برميآمد. گفت: اين هم قبول، ولي چه كسي جمع كرد و پشتواره بست؟ گفت: والله من نيز در اين فكر بودم كه آمدي. دليل شكر مردي خر گم كرده بود. گرد شهر ميگشت و شكر ميگفت: گفتند : چرا شكر ميكني. گفت: از بهر آن كه من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نيز امروز چهار روز بودي كه گم شده بودمي. خواندن فكر شخصي دعوي نبوت ميكرد. پيش خليفه بردند. از او پرسيد كه معجزهات چيست؟ گفت: معجزهام اين است كه هرچه در دل شما ميگذرد، مرا معلوم است. چنان كه اكنون در دل همه ميگذرد كه من دروغ ميگويم. نظرات شما عزیزان: زهرا رجبی
![]() ساعت22:13---22 آذر 1391
خواندنی های جالب و آموزنده بود
![]() ![]() زهرا رجبی
![]() ساعت22:13---22 آذر 1391
خواندنی های جالب و آموزنده بود
![]() ![]() گلنازمانیان
![]() ساعت16:04---22 آذر 1391
خیلی قشنگ بود ممنونم
![]() ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |